1 دی 1403

باشگاه کشاورزان جوان

کانون روستازادگان سرزمین آفتاب

برنامه ریزی در ایران(1)

صاحب نظران در تبیین این پدیده،عمدتا دو دیدگاه یا پاسخ مطرح کرده اند:

1-دیدگاهی که ناکامی برنامه ریزی اقتصادی در کشور را ناشی از عوامل فنی یا به عبارت دیگر،ناشی از اشتباهات فنی سیاست گذاران و برنامه ریزان در انتخاب هدف ها و وسایل اجرای این برنامه ها می داند.این دیدگاه برای مثال ،تحولات اقتصادی ایران و کشورهای تازه صنعتی شده جنوب شرق آسیا مانند کره جنوبی را باهم مقایسه می کند و رشد جهشی کشورهای اخیر را در چارچوب یک تحلیل اقتصادی محض به عواملی مانند انتخاب استراتژی تشویق صادرات و در مقابل،ناکامی برنامه های توسعه در ایران را به خطاهای سیاستی مانند اتخاذ استراتژی درون گرای جانشینی واردات نسبت می دهد(برای آشنایی با یک نمونه از مطالعات مسائل توسعه اقتصادی در ایران که بر چنین نگرشی استوار است،مراجعه کنید به مشایخی،علینقی،استراتژی اقتصادی در ایران:مورد توسعه مبتنی بر منابع تجدیدناپذیر،رساله دکتری،موسسه تکنولوژی ماساچوست،1978 (“به زبان انگلیسی “).

2-دیدگاهی که برنامه ریزی اقتصادی در ایران و سایر کشورهای در حال توسعه را نه به منزله تلاش آگاهانه دولت در این کشورها برای بهبود وضعیت اقتصادی خود،بلکه ابزار مدرن سرمایه داری مسلط برای استمرار روند استثمار اقتصادهای پیرامونی یا عقب افتاده می داند.این دیدگاه که به نظر میرسد از نظریه های معروفی در اقتصاد توسعه مانند (نظریه وابستگی) الهام می گیرد،ناکامی برنامه ریزی اقتصادی در ایران را به دخالت نیروهای خارجی نسبت می دهد یا این تلاش ها را غیراصیل و برخاسته از نیت قدرت های اقتصادی بزرگ تصور می کند:

در مرحله توسعه سرمایه داری در ایران،پس از کودتای 28 مرداد 1332 ابزار مهم برنامه ریزی به کار گرفته شد و طی پنج برنامه،گام به گام،وابستگی ایران به امپریالیسم و فرایند تک محصولی شدن اقتصاد دنبال و در عین حال الگوی مصرف مورد نظرامپریالیسم به تدریج به جامعه ایرانی تحمیل شد (رزاقی،ابراهیم،اقتصاد ایران،نشر نی ،1368،ص168).

گزارش مفصلی که در این کتاب ترجمه آن ارائه شده،معرف دیدگاه سوم یا پاسخی دیگر به پرسش عوامل ناکامی برنامه ریزی اقتصادی در ایران است و به نظر می رسد مطالعه آن بتواند افق های تازه ای را در برابر صاحب نظران و محققان علاقه مند به موضوع تجربه برنامه ریزی توسعه در ایران-چه از جنبه نحوه ارزیابی تلاش های گذشته و چه از جنبه شناسایی شرایط لازم در آینده برای اجتناب از شکست های گذشته-پدید آورد.

تفاوت این دیدگاه با دو دیدگاه قبلی و دیدگاه های کم و بیش مشابه شاید تا حدودی ناشی از این باشد که کارشناسان خارجی یا غیر خودی آن را مطرح کرده اند.این کارشناسان در اواسط دهه 1330،به درخواست ابوالحسن ابتهاج رئیس وقت سازمان برنامه و با کمک مالی بنیاد فورد در آمریکا از دانشگاه هاروارد استخدام شدند تا سازمان برنامه را در تهیه برنامه عمرانی سوم که اولین برنامه عمرانی جامع در کشوربود یاری کنند.

آنان به دلیل زندگی در یک محیط اقتصادی و سیاسی توسعه یافته مانند آمریکا که با محیط کشور در حال توسعه ای چون ایران تفاوت داشت طبیعتا نگرش دیگری به عوامل توسعه نیافتگی در ایران و تحلیل متفاوتی درباره تجربه برنامه ریزی در آن داشتند.علاوه بر این،گروه کارشناسی فوق برخلاف برخی از محققان داخلی که بدون تجربه کردن محیط برنامه ریزی در کشور،صرفا در چارچوب نظریه های وارداتی و فارغ از شرایط خاص این محیط،پیشینه برنامه ریزی اقتصادی در ایران را ارزیابی کرده اند خود به دلیل مدت نبتا طولانی (پنج سال)فعالیت مشاوره ای در سازمان برنامه،به عنوان سازمان مرکزی برنامه ریزی کشور به مجموعه نیروها و انگیزه های حاکم بر رفتار این سازمان و نحوه تعامل آن با بقیه سازمان دولت اشراف داشتند(بخش های مختلف گزارش این گروه،نشانگر موقعیت ویژه و کلیدی آن در فرایند تهیه برنامه عمرانی سوم است).

عامل دیگری که دیدگاه های این گروه درباره نتایج کار نظام برنامه ریزی در ایران را از دیدگاه های متعارف متمایز می کند این است که احتمال تاثیر داوری های ارزشی بر آن کمتر از دیدگاه های دیگر بوده است.

با توجه به عوامل فوق به نظر می رسد دیدگاه ارائه شده در گزارش گروه مشاوران هاروارد واقع بینانه تر از دو دیدگاه اول ناکامی برنامه ریزی اقتصادی در کشور تبیین کرده باشد.

اثبات این ادعا در توان ادعا این نوشته نیست و نگارنده نیز قصد ندارد در این جا به تفسیراین سه دیدگاه وجه مشترکی داشته باشند که بتواند معیار خوبی برای داوری درباره میزان اعتبار آن ها باشد.خاصیت ضمنی بیان این وجه مشترک آن است که خواننده آمادگی کافی برای فهم روح حاکم بر گزارش مشاوران هاروارد را پیدا کند و بتواند بین داده ها و حقایق گذشته درباره تجربه برنامه ریزی توسعه در ایران و نظرات نویسندگان این گزارش رابطه معنی داری بیابد.

به نظر می رسد طرح هرگونه نظریه درباره ناکامی برنامه ریزی و اجرای برنامه های توسعه اقتصادی در ایران،در درجه اول معرف نظریه ای درباره رفتار دولت در کشور باشد.هر نظریه ای که بهتر بتواند این رفتار را تبیین کند نظریه معتبرتری درباره علل ناکامی برنامه ریزی در ایران خواهد بود.همین موضوع وجه مشترک هر سه دیدگاه مورد بررسی است.

به عبارت دیگر،همان طور که در ادامه مشخص خواهد شد هر یک تفسیر خاصی از عوامل تعیین کننده رفتار دولت در کشور دارند:

1_دیدگاه اول دولت را موجودی خنثی و بی طرف می داند که فقط عامل اجرای نظرات و توصیه های فنی برنامه ریزان است و بنابراین،شکست برنامه های توسعه،معرف انتخاب نادرست هدف های این برنامه ها یا نادرستی وسایل پیش بینی شده برای دستیابی به این هدف هاست.

به نظر می رسد این دیدگاه قادر نباشد شکست برنامه های توسعه در ایران را توضیح بدهد.واقعیت این است که خود برنامه ریزان و اقتصاددانان درباره هدف ها و سیاست های اجرایی برنامه های توسعه وحدت نظر ندارند.به عبارت دیگر،عده ای توسعه ی صنعتی را مجرای دستیابی به توسعه ی اقتصادی می دانند و عده ای دیگر توسعه ی کشاورزی را یا عده ای اتخاذ استراتژی جانشینی واردات را توصیه کرده اند و عده ای دیگر استراتژی تشویق صادرات را.

دولت ها کدام گزینه را انتخاب می کنند؟

آیا این یک امر اتفاقی است یا از رجحان های سیاست گذاران ناشی می شود؟

ادامه دارد …

برنامه ریزی در ایران(2)

 

About Author