(سیر افراد در جمع)
پس هر کداممان در تنهایی و در خلوتمان می توانیم با این فکرها و ذکرها،با این عهدها و پیمان ها،و بعد هم با برخوردها و صبرها،سرخوش باشیم.
حال چه چیزی باعث می شودجمع شویم؟
چرا باید جمع شویم؟
و این مهم است که در جمعمان چه بگوئیم؟
شناخت نیازها
چنان که گفتیم،اگر نیازها ما را دور هم جمع کنند،آن هم نیازهایی که در تنهایی تامین نمی شوند،باید حداقل از آن نیازهایی که در جمع مطرح کنیم،شناخت داشته باشیم و بفهمیم چه مسائلی در جمع باید مطرح شود؟
مسائلی که خودمان می توانیم آنها را حل کنیم؟
!حرف هایی که در تنهایی می توانیم بزنیم؟!
صحبت هایی که دوتا دوتا می توانیم بگوئیم؟!
یا اینکه خیر،اگر جمع می شویم،حرفی بزنیم که در تنهایی زنده و سبز نمی شود و کاری کنیم که در تنهایی امکانش نیست.
همان طور که گفتیم،سنگ ها در تنهایی شان هزار کار می کنند؛ولی در جمعشان است که جرقه و نور می سازند.
آجرها در تنهایی،هزار کار انجام می دهند؛ولی در جمعشان است که بنیان مرصوص و خانه از آنها ساخته،و سقف ها رویشان گذاشته می شود.
سنگ ها و آجرها در جمع شان این گونه اند؛اما انسان هایی که هر حرکت و عملشان،حتی آب خوردنشان،چند مرحله ای است،یعنی از انتخاب،سنجش،ارزیابی و شناسایی،تدبر و مطالعه می گذرد،اینها وقتی می خواهند جمع شوند،جمع خود را انتخاب می کنند و در این انتخاب،سود و ضرر جمع شدن،و نتایج و بارهایش را سنجش و ارزیابی می کنند.
به همین دلیل از آنهایی نیستند که وقتی جمع می شوند،در جمعشان پراکنده باشند.اینها حتی وقتی از هم جدا می شوند،در جدایی شان باهم اتحاد دارند.
این است که در جدایی شان به هم دست می دهند.دست دادن ها هنگام جدا شدن،یعنی در جدایی ها نیز باهم هستند و هر کدام مکمل یکدیگرند.
بنابراین آنهایی که می خواهند در جمع هایشان،نیازها را برطرف کنند و از آن نیرویی که آنها را جمع کرده،از آن غریزه و انس و الفتی که آنها را به هم ربط داده،بهره برداری کنند.
در مرحله اول باید نیازها را بشناسند تا بتوانند آنها را برآورده کنند.پس ما که امروز طلبه ایم،مسلمانیم،مومنیم،هرچه هستیم،
باید ببینیم مسائل و مشکلات جمع مومنین چیست؟
بارهایی که اینها در کشتی می گذارند،تا چه حد است؟
چقدر این کشتی را به زیر آب فرو می برد؟
با این نگاه،این توجه می آید که ما باید در جمعمان با همدیگر در همان زمینه مورد نیاز صحبت کنیم؛مثلا اگر می بینیم که شوق در ما مرده است یا غافلیم،باید روایتی را بخوانیم که در ما شوق ایجاد کند یا ذکر ما باشد.
اگر می بینیم به الله کم توجهیم،باید مسائلی گفته شود که توجه به الله را در ما به وجود بیاورد؛یعنی روایتی از محبت خدا،از محبت دنیا،از گرفتاری دنیا خوانده شود که دردهای ما را درمان،و توجهی در ما ایجاد کند؛نه اینکه بدون هدف،کتابی باز کنیم و روایتی بخوانیم.خیال نکنیم همین که در جمع،یک روایتی بخوانیم و برویم،کار تمام می شود؛
بلکه باید بررسی شود که درد هر کدام از ما در جمع چیست؟
غفلت است؟
اشتباه در قضاوت است؟
یا هزار ضعف دیگر؟
اگر بررسی نشود،حتما به امراض دیگر مبتلا می شویم و باید فاتحه مان را بخوانبم.
در جمع ما بچه هایی هستند؛باید بدانیم این بچه ها پس فردا هر کدام چه مشکلی پیدا می کنند؟
مشکلات اعتقادی،فکری،و علمی شان چیست؟
مثلا انس می خواهند؛در همین جمع رفقای خودمان،می دیدم بچه های خود من با این رفقا منوس بودند؛با هم کشتی می گرفتند؛نشست و برخاست و رفت و آمد داشتند،تا اینکه دوستی ها شکل گرف.
بچه هایی که در جمع ما بودند،با همدیگر معاشر و مانوس بودند و احساس غربت نمی کردند.این مسائل در جمع خودمان حل می شد.
پس اشباع نیازها و سیرکردن آنها،قبل از هر چیز به شناخت نیازها احتیاج دارد.
More Stories
عین صاد
نقش امید و اعتماد به نفس
میزان محبت