4 آذر 1403

باشگاه کشاورزان جوان

کانون روستازادگان سرزمین آفتاب

توسعه اجتماعی در نواحی روستایی (9)

3_3_رابطه میان توسعه اجتماعی و توسعه اقتصادی

در آغاز قسمت 3_2،این نکته را تذکر دادیم که ما باید جنبه های اجتماعی و جنبه های اقتصادی توسعه،را با هم در نظر بگیریم.اما طرح این موضوع پرسشهای مهمی را درباره رابطه میان توسعه اجتماعی و توسعه اقتصادی مطرح می کند.آیا این دو مکمل یکدیگرند،به این مفهوم که توسعه اجتماعی منجر به توسعه اجتماعی می شود و بردعکس؟یا آیا آنها در تضاد با یکدیگر هستند و ما باید از میان توسعه اجتماعی و توسعه اقتصادی یکی را انتخاب (یا جایگزین) کنیم؟


مرور کوتاه تاریخی

بحثهای زیادی در خصوص این موضوع در میان دانشگاهیان و سازمانهای بین المللی کمک رسانی وجود داشته است.در دهه 1950،تاکید اصلی بر روی رشد اقتصادی بود اما تا اواسط دهه 1960،همگان پی بردند که موضوعات اجتماعی نیز باید مدنظر قرار گیرند.این نکته به ویژه مورد توجه قرار گرفت که بهبود وضعیت بهداشت وآموزش در بهره وری اقتصادی سهیم است،و عوامل اجتماعی (مانند ساختارهای اجتماعی،شیوه های مرسوم فرهنگی،نگرشهای موجود در قبال توسعه)در میزان موفقیت پروژه های توسعه اقتصادی موثر است،و رشد اقتصاد ملی ممکن است باعث افزایش شکاف بین ثروتمندان و فقرا شود مگر آنکه برای جلوگیری از این رخداد،اقدامات آگاهانه ای به انجام رسد.این مسئله به تغییر کانون بحث در طول دهه 1970 منجر شد و در نتیجه،موضوعات دیگری مورد تاکید قرار گرفتند که عبارت اند از:برآوردن (نیازهای اساسی انسان)ارائه خدمات اجتماعی،بهره گیری از رهیافتهای توسعه کشاورزی مشارکتی؛و استفاده از سیاستهای (رشد همراه باعدالت ).این تمرکز جدید با مکاتب اعتقادی بسیاری از کشورهای ( در حال توسعه)،مخصوصا کشورهایی که دارای سوگیری سوسیالیستی بودند،هماهنگ بود.

با این همه،تا اوایل دهه 1980 علائمی وجود داشت که حاکی از تغییری دیگر بود،و علت ان این واقعیت بود که بسیاری از این کشورهای ظاهرا (در حال توسعه)مشکلات اقتصادی حادی را تجربه می کردند و از بسیاری جهات توسعه یافتگی آنها روز به روز کمتر می شد.این مشکلات دلایل متعددی داشت،اما بسیاری بر این باور بودند که یکی از آن دلایل این است که بیش از اندازه بر روی توسعه اجتماعی تاکید شده است،مخصوصا تکیه بیش از حد بر روی ارائه خدمات اجتماعی و تلاش برای کاهش شکاف میان ثروتمندان و فقرا از طریق کاستن از فعالیتهای اقتصادی خصوصی به زبان رشد اقتصادی تمام می شد.بنابراین،تاکید دوباره بر رشد اقتصادی از مشخصه های دهه 1980 است،که این موضوع در قالب سیاستهای بازار آزاد یا سیاستهای ( پول گرا) متجلی شد، و به ویژه تحت نام طرحهای (تثبیت ) و (تعدیل ساختاری) مورد حمایت بانک جهانی و صندوق بین المللی پول قرار گرفت.

در اوایل دهه 1990،ما شاهد استمرار این سیاستها بودیم،سیاستهایی که فروپاشی نظامهای سوسیالیستی متمرکز در کشورهای سابق بلوک شرق موجب تقویت آنها شد.با این همه،تغییزات ظزیف اما مهمی به وقوع پیوسته است.

در وهله نخست درباره تاثیر طرحهای تعدیل ساختاری بر توسعه اجتماعی،مخصوصا افزایش فقر ناشی از عدم اشتغال،تورم و دریافت(یا افزایش)هزینه های خدمات اجتماعی،چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی،ابراز نگرانی شده است.صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در طی دهه 1980 به وجود این مشکلات پی بردند،و نتیجه آن شد که در مجموعه برنامه های تعدیل ساختاری اقداماتی گنجانیده شود که از شدت این اثرات بکاهد.با این حال،اقدامات مورد نظر بر این فرض استوار بود که این قبیل اثرات عمر کوتاهی دارند و تعدیل ساختاری در بلند مدت موجب کاهش فقر خواهد شد.شواهد فزاینده ای وجود دارد که نشان می دهد،اگر تعدیل ساختاری منافع اقتصادی در برداشته باشد،این منافع ممکن است فقط اندکی در جهت کاهش فقر باشند و احتمالا بر میزان نابرابری بیفزایند.به دلیل همین نگرانیها،بانک جهانی طرح ابتکاری مهمی را آغاز کرده است که هدفش تلاش در جهت حل مشکل فقر است،به ویژه (اما نه منحصرا)در آفریقا.

تغییر دیگر،به افزایش نگرانی درباره دموکراسی و حقوق بشر مربوط می شود،که این مسئله ارتباط تنگاتنگی بافروپاشی بلوک شرق سابق و سرخوردگی وسیع از مکاتب سوسیالیستی دارد.بدیهی ترین پیامدهای این مسئله عبارت اند از:حرکت از سمت نظامهای سیاسی تک حزبی به سوی نظامهای سیاسی چند حزبی و افزایش فشار(از درون و بیرون کشورهای مورد نظر)بر دولتهایی که حقوق اولیه انسانی را زیر پا می گذارند_برای مثال،از طریق محدود کردن روزنامه ها،بازداشت مردم بدون اتهام،و یا بدرفتاری با زندانیان سیاسی به عبارت دیگر ،بعد جدیدی از توسعه اجتماعی توجه ما را به خود جلب می کند.

این مرور کوتاه در خصوص اهمیت نسبی جنبه های اقتصادی و اجتماعی توسعه چه چیزی را در مورد رابطه میان این جنبه ها به ما نشان می دهد؟ نتیجه مهمی که از این بررسی مختصر می گیریم،آن است که رابطه مذکور بسیار پیچیده است.برای پرسشی که در آغاز این قسمت مطرح شد (یعنی این پرسش که آیا توسعه اجتماعی و توسعه اقتصادی مکمل یکدیگرند یا در تضاد با یکدیگر هستند؟)هیچ پاسخ ساده ای وجود ندارد.پاسخ این پرسش به جنبه های توسعه اجتماعی و اقتصادی مورد نظر و به سطحی که این اثرات حس می شوند (مثلا ملی،منطقه ای یا محلی،گروهی یا انفرادی)،بستگی دارد.این موضوع را می توان با نگاه به چند مثال مشخص از برنامه ریزی توسعه نواحی روستایی به اثبات رساند،و پروژه جالیزهای گوندوانالند که در چهارگوش 3_3 توصیف شد،تمامی این موارد را به تصویر کشیده است.

ادامه دارد…

About Author