1 آذر 1403

باشگاه کشاورزان جوان

کانون روستازادگان سرزمین آفتاب

توسعه اجتماعی در نواحی روستایی(13)

نفش دولت در توسعه

در دهه 1960 و اوایل دهه 1970،یعنی زمانی که بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته به تازگی به استقلال سیاسی دست یافته بودند،نقش دولت در توسعه به مقدازر زیادی مورد تاکیدقرار گرفت.بسیاری چنین فرض می کردند که این دولتهای تازه استقلال یافته توان ارتقای توسعه و تضمین آنکه این توسعه به طور معقول و مساوی توزیع شود و نیز اشتیاق انجام این کار را دارند.این فرض (همانند کشورهای سوسیالیستی)اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی برای توجیه استقرار یک حکومت تک حزبی،پذیرش یک نظام برنامه ریزی متمرکز ملی،و ملی کردن بخش بزرگی از بخش تولیدی مورد استفاده قرار گرفت.

با این همه ،با گذشت زمان تجربه کم کم ثابت کرد که این فرض باید مورد تردید قرار گیرد.این موضوع روز  به روز روشن تر گردید که بیشتر دولتها،اگر نه همه آنها،فاقد منابع مالی،قابلیت مدیریتی و از همه مهمتر فاقد (عزم سیاسی)برای انجام موثر چنین کاری هستند.اصطلاح عزم سیاسی در اینجا نیاز به توضیح دارد،زیرا این اصطلاح یک عبارت رایج اما گمراه کننده است.این اصطلاح گمراه کننده است،زیرا این احساس را به وجود می آورد که دولتها موجودیتی همگن هستند که آگاهانه تصمیم می گیرند تا سیاستهایی را اتخاذ کنند که نه به خود آنها بلکه به اکثریت مردم نفع برساند؛دولتی که تصمیم به عدم اتخاذ چنین سیاستهایی بگیرد،دولتی است که فاقد عزم سیاسی لازم است.با این همه،در عالم واقع بیشتر دولتها بسیار متفاوت عمل می کنند.دولتها از افراد و گروهها ذی نفع مختلف زیادی تشکیل شده اند که هر کدام دارای اولویتها و منافع ختص خود هستند و میزان تاثیر آنها برفرآیند تصمیم گیری با هم متفاوت است.از این رو،بیشتر تصمیمات سیاستگذاری ثمره این منافع مختلف و غالبا متضاد است و نه تصمیمات آگاهانه یا یکپارچه . فقدان عزم سیاسی برای اتخاذ یک سیاست خاص بدان معنا است که آن سیاست از حمایت اکثریت(یا قوی ترین)کسانی که در فرآیند تصمیم گیری دخالت دارند،برخوردار نیست.

پی بردن به این محدودیتهای دولت باعث شده است که حرکتهای گسترده ای که به ویژه توسط سازمانهایی نظیر صندوق بین المللی پول و بانک جهانی وسعت پیدا کرده اند.در جهت کاهش نقش دولتها به طور عام و دولتهای مرکزی به طور خاص انجام شود.از این رو،از اواسط دهه 1980 تاکنون دولتها تحت فشار بوده اند تا بسیاری از مسئولیتهایشان را به دولتهای محلی،سازمانهای غیر دولتی،سازمانهای مردمی و به ویژه بخش خصوصی واگذار کنند.

چنین حرکتی دارای محاسن زیادی است،زیرا دلایل بسیاری وجود داردکه نشان می دهد،انحصار قدرت توسط دولتها مرکزی امری نامطلوب است.با این حال،باید به خاطر داشته باشیم که این حرکت موجب غیر سیاسی شدن فرآیند توسعه نخواهد شد بلکه صرفا اهمیت نسبی نقش آفرینان سیاسی و مجراهای سیاسی مختلف را تغییر خواهد داد.این بدان علت است که سازمانهای مختلفی نیز که عهده دار مسئولیتها شده اند،موجودیتهای سیاسی هستند،گرچه نوع آنها متفاوت است.از این رو،برای مثال،دولتهای محلی از بسیاری جهات شکل کوچک دولتهای مرکزی هستند و در عین حال سازمانهای غیردولتی به ندرت به اندازه ای که تصویر ذهنی آنها دلالت می کند،غیرسیاسی یا نوعدوست هستند.این موضوع در مورد مردم کوردا،که توصیف آنها در چهار گوش 3_4آمده است،کاملا تشریح شده است.شورای بخش و همچنین دولت مرکزی از آنها غفلت کرده اند و تضاد میان سازمانهای غیر دولتی رقیب و تضاد میان سازمانهای غیر دولتی و دولت مانع از به ثمر رسیدن تلاش سازمان های غیر دولتی برای توسعه آن ناحیه شده است.به همین ترتیب،سازمانهای مستقر در اجتماعات آکنده از کشمکشهای سیاسی محلی شده اند_همان طور که در دهکده میوری وانا نمونه آن را می بینیم.برکسی پوشیده نیست که توسعه نامحدود بخش خصوصی معمولا موجب افزایش شکاف بین ثروتمندان و فقرا می شود و نه موجب کاهش آن؛در واقع ،یکی از دلایل دخالت دولتها در توسعه در وهله نخست کنترل همین مسئله است.

ادامه دارد…

About Author